کد مطلب:231718 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197

احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی
3- عبدالله بن مهران گوید: بزنطی گفت: خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم، صفوان بن یحیی و محمد بن سنان هم با من بودند، مدتی در خدمت آن جناب نشستیم، و بعد حركت كردیم.

فرمود: ای احمد شما بنشین، من هم بار دیگر جلوس كردم، امام علیه السلام با من شروع به سخن كرد. من مسائلی از آن جناب پرسیدم و او پاسخ می داد، تا مدتی از شب گذشت.

هنگامی كه تصمیم گرفتم از منزلش بیرون شوم، فرمود: ای احمد می روی و یا در اینجا می مانی، عرض كردم: قربانت گردم هر طور اراده فرمائی عمل خواهم كرد.

فرمود: در این جا باش اكنون همه مردم خوابیده اند و پاسبانان در شهر گردش می كنند، حضرت برخواست و به اطاق دیگری رفت، من وقتی كه دیدم امام از اطاق بیرون شدند سجده شكر به جای آوردم، و گفتم: حجت خداوند برای من ارزش قائل شد و مرا از میان دوستان انتخاب كرد و در منزل خود نگاه داشت.

هنوز در سجده ی شكر بودم كه دیدم با پای خود مرا متوجه كرد و من برخواستم، دست مرا گرفت و فشار داد و سپس گفت: ای احمد علی علیه السلام به عیادت صعصعة بن صوحان رفت، هنگامی كه از منزل او بیرون می شد فرمود: ای صعصعه به برادرانت افتخار نكن كه من به عیادت شما آمده ام، اینك از خداوند بترس و متوجه



[ صفحه 782]



اعمالت باش.